جودی

یگانه پسر بابالنگ دراز

جودی

یگانه پسر بابالنگ دراز

Aftar N+1 Year

هی ... مواظب خاک روی کفشهات باش ... اینجا به اندازه یک دنیا تمیزی احترام داره.
******************
سرم رو می زارم روی میز و پاهام رو میارم بالا. اونقدر که آسمون بچسبه به کف پام. بعد با کله می خورم زمین تا دیگه از این کم عقلی ها نکنم!

--------------
حاشیه: انتظار ندارم کامنت بزارید!!
حاشیه ۲: من اگه نخوام می گم نه ... اما فرار نمی کنم!

هی ... مواظب اون ماشین باش!!

واقعاً برات متاسفم! فکر نمی کردم اینقدر کله پوک باشی که ۲ ساعت از وقت ات رو با من تلف بکنی!!
بزار یک حقیقتی رو بگم ... من می خوام تو رو گول بزنم و ازت سوء استفاده بکنم! من یک آدم نامردم که همیشه دختر های جوان رو گول می زنم و می برم می کشمشون. تو رو هم می خواستم بکشم!!
من یک قاتل ام (چه بسا قاطر !!) و هیچ چیز من رو به اندازه کشتن تو خوشحال نمی کنه!!!!
تازه یک چیز دیگه ... من هر ۲ ثانیه به طور نامتناوب عاشق یک دختر (چه بسا پسر!!) می شم. و به همشون هم می گم خیلی دوستت دارم و امشب دیگه با خیال راحت می خوابم !!! (فکر نمی کردم این جمله یادت مونده باشه!!). تا الان شونصد نفر رو اغفال کردم و نفر بعدی تو هستی ... !!!
********************
بهت حق میدم بهم اعتماد نداشه باشی!!
می دونی ... خیلی زحمت کشیدم تا به اینجا رسیدم. همیشه سعی کردم از گناه دور باشم و آدم خوبی باشم! سعی کردم بنده خوبی باشم ... وقتی دیدم اون جوری در مورد من و حرف هایی که می زنم فکر می کنی یک ذره دلم گرفت! یک جورایی بغض گلوم رو گرفته بود ... اما از دستت ناراحت نشدم!! تازه کلی هم به خودمون خندیدم. ولی واقعاً دیشب خوشحال شدم (البته خوابم نبرد!!) ... شاید الان در مورد من اینجوری فکر بکنی ولی اصلاً مهم نیست!! مهم اینه که من تو رو تو دلم دارم (البته بعد از اینکه کشتم ات و خوردم ات می ری تو دلم!!) ... حتی اگر از این بدتر هم می گفتی بازم از دستت ناراحت نمی شدم ... فقط دلم می گرفت! البته طبق گفته خودت مخی تو کله ات نیست که من بخوام بزنم ولی اگر سرگذشت قربانی (!!!) های قبلی رو می خوندی می دیدی که اونها وضعشون خیلی از تو بدتر بود. نه تنها از پسر ها بدشون می اومد بلکه از من هم متنفر بودن!! اما بعد از یک ماه اگر می گفتم ماست سیاه حرفم رو قبول می کردند ... تو که وضع ات خیلی از اونها بهتره!!!
دیشب فکر می کردم شدم مثل این پسرهایی که با یک ماشین مدل بالا رفتن جلوی یک خانم خوشگل هی بوق بوق می کنن و خانومه برگشته داره مسخره شون می کنه!!! بگذریم که حتی فکرش هم خنده داره ولی با اون برداشت هایی که جنابعالی از افاضات (!!) بنده می کردید برداشتی بهتر از این نمی شد کرد!!
راستی ... من بهت اجازه می دم که برام یک هدیه تولد بخری! درسته که ۲۴-۲۵ روز تاخیر داشتی ولی می بخشم ات فقط دیگه تکرار نشه!!! البته انتظار نداشته باش که من هم برات چیزی بخرم چون من عادت ندارم پولم رو بریزم دور !!!!
********************

با احترام
جودی قاتل که هر ۲ ثانیه عاشق یک مقتول می شه!
----------------------
حاشیه: خیلی دختر نازی هستی!! از اون هایی که آدم دوست داره گازشون بگیره !!! البته گاز شماره ۷ ...
حاشیه ۲: بعد از اون حرف هایی که دیشب بهم زدی به این نتیجه رسیدم که بیام و اعتراف کنم ... فکر نمی کردم اینقدر زود من رو بشناسی !!!! حال می کنی چقدر با صداقت همه چیز رو گفتم!!
حاشیه ۳: اما حال کردم دیشب هر چی از دهنت در اومد بهم گفتی!! باور کن اگر اراده کنی در عرض ۳ سوت کاری با آدم می کنی که آدم ترجیح می ده بره بمیره تا اینکه دنبال عشق و عاطفه باشه!!! واقعاً در تخریب روحیه آدم متخصصی ... البته من که این چیزا حالیم نمی شه!!

10V3

اگر یک دور دیگه هم بچرخی میشه ۱۰۰۰ تا ... آدمی که هزار بار دور خودش چرخیده!
-------------------
اگر جلسه ای که امروز داشتی به بدترین وجه ممکن تموم می شد ... اگر تو می موندی یک دنیا کارهایی که حالا دیگه از واقعیت خیلی دور شدن ... اگر زندگی ات یک تکون شدید می خورد ... اون موقع می تونی بفهمی من الان چه حالی دارم.
------------------
حاشیه: شرکتی که اسپانسر ما بود زد زیره همه چیز ... یعنی روز از نو روزی از نو ... باید دوباره خودم شروع کنم. از اول ... تنهای تنها ...
حاشیه ۲: بلاخره امروز موفق شدم تراوشات مغز کوچولوی حمید رضا رو بخونم!!! ولی نتونستم کامنت ها رو ببینم (یا بزارم!). جداً که دیونه ای پسر ... واقعاً خجالت می کشم بگم دوستت دارم!!!
حاشیه ۳: امروز از اون روز هایی بود که تو اوج احساسات مردونه بودم!!! (شوخی نمی کنم). از وقتی اومدم خونه تو اتاق خودم بودم ... دلم گرفته ... دوست دارم گریه کنم!
حاشیه ۴: ظاهراً کسی نیست واسه پست های فلسفی که می نویسم کامنت بزاره!!