بابا لنگ دراز عزیز
سلام! ... امیدوارم که حالتون خوب باشه.
این روزها خیلی سرم شلوغه. تقریباً وقت هیچ کار اضافی رو ندارم و از اونجا که وبلاگ نوشتن رابطه مستقیمی با وقت خالی داره نتیجه این می شه که بنده روز به روز بیشتر شرمنده شما می شم و بار اعتراض های کامنت ها روز به روز بیشتر و بیشتر می شه!
از طرف دیگه (منظورم اون طرفه!!) هیچ سوژه ای هم برای نوشتن ندارم. البته می تونم از اتفاقات روزانه و چه بسا شبانه بنویسم ولی خوندن اونها هیچ سودی برای شما نداره! مثلاً چه اهمیتی داره که من توی روز کی ها رو دیدم و با چه کسایی جلسه داشتم یا اینکه چه شاهکار برنامه نویسی جدیدی انجام دادم! اصلاً شما چیزی از حرف های روزمره من نمی فهمید!
تابستان هم که کم کم داره میاد و من به جای تعطیلات تازه اول کارم هست. فشار کار همون یک ذره مغز (یا به قول علی داداش کوچیکم ... یک ذره گج!!) هم که داشتیم از کار انداخته و فقط از عهده ی کارهای غیر ارادی مثل تنفس و رفع حاجت بر میام!!
خلاصه اینکه هیچ مطلب جالبی برای گفتن نیست!
با احترام
همون آدم همیشگی
-----------------------
حاشیه: البته برای اونهایی که از نزدیک تماس دارند حرف به اندازه کافی هست!
حاشیه ۲: سعی می کنم یک مطلب درست و حسابی توی این چند روز بنویسم ...
حاشیه ۳: شرمنده!
تنها چیزی که می تونم بگم اینه که :این بلاگ دیگه بلاگ بشو نیست چون صاحبش در دسترس نیست!جمعش کنید بره! گل بگیرید لطفا که ما هم الکی نیایم سر بزنیم!
نه گل نگیرید من جودی رو دوست دارم اینجارم تازه پیدا کردم ... خب چرا شما پسری ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی اه ه ه ه ه ه ه ه ه ه D: ولی عیب نداره مهم خصلت جودی جونم نه پسر دختری اش :)
منم ازت خوشم اومد ... بهت لینک دادم!