جودی

یگانه پسر بابالنگ دراز

جودی

یگانه پسر بابالنگ دراز

مواظب اون دیوار باش!

بابا لنگ دراز عزیز؛
سلام ... از اونجایی که من خیلی دوست دارم روابطم رو با شما بیشتر و بیشتر بکنم؛ امروز ساعت های زیادی خودم رو توی توالت حبس کردم و هی به مغزم (همون گچ سابق!) فشار آوردم تا ببینم چجوری می تونم روابطم رو با شما بیشتر بکنم. خوشبختانه یک سلوشن خوب پیدا کردم که به احتمال بسیار زیاد جواب می ده! من سعی می کنم آروم توضیح بدم تا شما هم بفهمید!!
ابتدا من طی یک عملیات جسورانه اقدام به اختیار کردن یک عدد خانوم (همون زن سابق!!) به علاوه یک عدد دختر ۱۸ ساله خوشگل و خوش اندام و ... می کنم!
البته اشتباه نکنید!! اون دختر باید دختره زنه من باشه! و به عبارت دیگه حالت اشانتیون داشته باشه!!
بعد از مدتی که از ازدواج ما دو کبوتر عاشق (!!) گذشت شما مثل فیلم های دهه ۶۰ عاشق دختره زنه من می شید!! اول یک ذره رفتارهاتون تغییر می کنه ... بعد تا اسم دختر خانومه من میاد رنگ از رخ شما می پره و خلاصه از این جو جنگولک بازی ها!
بعد یک روز توی یک مهمونی شما در حالی که دختره خانوم بنده رو در آغوش گرفتید می گید که می خواید با هم ازدواج بکنید و شروع می کنید به خندیدن. درست مثل این فیلم های خارجکی که مامان و بابای دختر و پسره ... هم حساب نمی شوند!
ما هم چون ارادت خاصی نسبت به بابا جونی مون داریم زبان به دهن می گیریم و هیچی نمی گیم!!!
از اینجا به بعد اصل ماجرا شروع می شه ...
وقتی شما با دختره زن من ازدواج بکنید؛ زن من می شه مادر زن شما یا به عبارتی زن من می شه مادر زن پدر شوهرش که شما باشی!
بعد از مدتی شما و دختره زن من که دیگه الان خانوم شماست؛ صاحب یک پسر مو وزوزی می شید!
این آقا پسر شما می شه برادر من و نوه ی زنم! پس نوه ی من هم می شه! در نتیجه من پدر بزرگ برادر تنی خودم می شم!!!
چند وقت بعد من و خانومم هم دست به کار می شیم و یک پسر گوگولی مگولی پس میندازیم! این آقا پسر ما می شه برادر ناتنی زن شما و زن شما می شه مادر بزرگ اون!!!! در نتیجه پسر من می شه برادر مادر بزرگ خودش!!!!
از طرفی چون مادر فعلی من یعنی دختره زنم؛ خواهر پسرم هستش؛ در نتیجه من خواهر زاده پسرم می شم!!!
به نظر من اگر این نقشه رو عملی بکنیم روابط فامیلی مون خیلی به هم نزدیک می شه!!
نظر شما چیه ؟!!

---------------------
حاشیه: برگرفته از یکی از اراجیفی که توی یاهو برام send to all می کنن!!
حاشیه ۲: دعوت به همکاری از تمامی خانوم هایی که یک دختر ۱۸ ساله با مشخصات بالا دارند برای انجام امر خیر و تثبیت روابط یک خانواده!!!

The Loop whitout break point

بابا لنگ دراز عزیز؛
سلام ... امیدوارم حالتون خوب باشه. خیلی وقته که چیزی براتون ننوشتم!
امروز جلسه داشتم. بازهم یک جلسه دیگه با یک آدم گوشکوب دیگه!! دیگه دارم خسته می شم از این جور قرارها و صحبت ها.
بابایی کم کم دارم به این نتیجه می رسم که زندگی ام افتاده توی یک Loop! درست مثل همون چیزی که توی اولین ویروسی که نوشتم بود! با این تفاوت که اینجا دیگه چیزی به اسم break Point وجود نداره ... اینجا همه چیز توی یک چرخه ناتمومه ...
جلسه امروز باعث شد یک چیز جدید به کشفیاتم اضافه بشه. امروز فهمیدم چطور یک مسئول احمق می تونه دوتا خیابان کنار هم رو به اسم دو تا برادر بزاره تا من بدبخت پس از یک ساعت راه رفتن به این نتیجه برسم که مقصد من توی خیابان بعدی هستش و باید می رفتم خیابان داداش بزرگه نه داداش کوچیکه!!
امروز خیلی چیزها برام زنده شد! یاد باقالی افتادم! نزدیک سه ماهی بود که اون طرف ها نرفته بودم. یادش بخیر ... بهترین روزها و ساعت های زندگیم رو توی همین کوچه ها با باقالی بودم ...
امروز بالاخره بهش زنگ زدم بابایی ... بعد از ۹ ماه. هنوز هم همون جوری جواب می ده ... اما من نتونستم چیزی بگم. می دونی بابایی ... خیلی دلم براش تنگ شده.
بابایی توی این چند ماهه خیلی تنها شدم. دیگه نمی دونم باید چی کار کنم ...
ولی یک خبر خوب ... امروز بالاخره بغضم شیکست! می تونم امیدوارم باشم یک ذره دلم سبک بشه.
بابایی هر کی ندونه شما می دونی که چقدر دوستش داشتم ... بابایی تو هر روز و هر شب کنارم بودی ... دیدی وقتی رفت چی کشیدم. اما دیگه کاری نمی شه کرد ... حتماً تا الان یکی دیگه جای من رو گرفته.
خدا بهم فرصت داد ولی خودم لیاقت نداشتم ...
...
بابایی حتی دیگه واسه شما هم نمی تونم بنویسم.

ارادتمند؛
جودی
-----------------
حاشیه: دیگه حالم از حرف های خودم بهم می خوره.
حاشیه ۲: بهتون حق می دم اگه تو کامنت ها بهم فحش بدید ... من دیگه جودی سابق نیستم. می خوام ولی دیگه نمی تونم!
حاشیه ۳: حاضرم هر کار مشروعی رو بکنم ولی یک روز دیگه باهاش باشم. فقط یک روز ... خدا جون قول می دم نه حرف بزنم نه از کسی شکایت کنم نه بزنم زیر گریه ... هیچی نمی گم. فقط یک روز ... (حتی یک معجزه هم نمی تونه یک همچین کاری بکنه ... منم و یک دنیا خیال)

با کمال ...!

با کمال شرمندگی ...
با کمال بدبختی ...
با کمال معذرت!
با کمال لطافت!!
با کمال شورجه!
با کمال محمدی (احتمالاً یکی از دوستام بوده!!)
و خلاصه و انواع و اقسام کمال های با ربط و بی ربط به اطلاع شما دوست عزیز می رسانم که باز هم من برگشتم!! ظاهراً تو بدبخت تر از منی که باید این همه اراجیف رو تحمل کنی ... ولی چه می شه کرد!
راستش دیگه نمی خواستم بنویسم ... الان هم نمی دونم بتونم یا نه. اینقدر بدبختی دارم واسه خودم که دیگه وبلاگ نوشتن می شه مثل فحش واسه آدم!! (خودم رو عرض می کنم!)
توی این چند وقته اینقدر حالم بد بود که دیگه حس هیچ کاری رو ندارم.
نمی دونم ...ولی به هر حال باید یک راهی واسه فرار کردن از دست مشکلات باشه. می دونم باید با مشکلات جنگید ولی صبح تا شب هم که نمی شه جنگید! لینچان هم اگر از صبح تا شب می جنگید خانم محترمش (فکر کنم اوشین بود!! یا هانیکو!!) از لیان شامپو می نداختنش بیرون!!! بنده بدبخت درمانده هم باید یک جایی داشته باشم که توش یک دقیقه آسایش داشته باشم ...
شدم عین دیونه ها ... در واقع دیونه تر شدم! اصلاً نمی دونم دارم طنز می نویسم یا مثلاً حالم گرفتس. متاسفانه یا خوشبختانه هیچ کاری از دست شما بر نمیاد!
تا حالا هیچ وقت به اینقدر پوچی یک جا نرسیده بودم ... اندازه یک دنیا و ۱۹ سال و چند روز نوری پوچی! (چه جمله ای!!)
اگر دلی موند باز هم خواهم نوشت!
اگر فرصتی بود برایتان کامنت هم خواهم گذاشت!
اگر عشقی مانده بود به کامنت هایتان هم جواب خواهم داد!!
الاالحساب (شما هم اکنون یک لغت جدید رو مشاهده می کنید!!) ... داشتم می گفتم ....
الاالحساب همین را بگویم که دلیلی برای عذر خواهی نمی بینم وگرنه حتماً به خاطر آن پستی که دیگر الان پاک شده است عذر خواهی می کردم!

ارادتمند
محمد مهدی!
-------------------
حاشیه: خیلی دوست داشتم بگم الان چه حالی دارم ولی براش کلمه پیدا نمی کنم ...
حاشیه ۲: حتی فکر اینکه این حرف ها از روی عشق نافرجام است را هم از کله پوکتان بیرون کنید!!
حاشیه ۳: نخیر لیمویی جان ... سرسنگین نشدم! هنوز هم دلم برای بوی لیمو تنگ می شه ... اما اگر تو هم جای من بودی صد ها سال پیش برای همیشه از آدم های دور و برت بریده بودی ...
حاشیه ۴: چند روزی که از نیلوفر خبری نیست ... آخرین باری که on شد از بیمارستان اومده بود. بعد حالش بد شد و dc شد. نمی دونم شاید کار داشته و توی نت نمی یاد ولی من نگرانش شدم ...

تکمیل: نیلوفر حالش خوبه!