جودی

یگانه پسر بابالنگ دراز

جودی

یگانه پسر بابالنگ دراز

بعد از شونصد سال ... با احترام!

تقدیم به همه بابالنگ دراز های دنیا ...
قوانین بازی به شرح زیر می باشد:
۱. انسان روح است نه جسم!
۲. کمتر از نیم درصد مردم دنیا به روح و جهان پس از مرگ اعتقاد ندارند.
۳. روح = روان + روان پوش
۴. روان = ذهن و منشا انسان
۵. روان پوش = ماده ای اثیری برای ارتباط روح (لطیف و آسمانی) با بدن (جسم اثیری و زمینی).
۶. آدم = روح + بدن

می خوای باور کن ... می خوای باور نکن! ولی باید اینو بدونی که انسان یعنی روح.
همه ی ما روح هستیم پس اینقدر از ارواح نترس.
همه ی ارواح در کنار ما بر روی همین زمین و کرات دیگه زندگی می کنند.
اونها درست توی خونه ی خودشون و محل هایی که قبلاً بودن زندگی می کنند.
اونها متوجه ما هستند ولی ما وجود اونها رو نمی تونیم حس کنیم.
ارواح تاثیرات زیادی روی زندگی ما دارن ولی خطری برای هیچ کس ندارند. کلاً خطر ارواح کمتر از انسان هاست!!
می دونی برای چی ما نمی تونیم وجود ارواح رو حس کنیم؟ چون بدن (همین جسم مادی و خاکی ) ما باعث پایین اومدن فراکانس های روحی ما می شه ما نمی تونیم حضور ارواح در کنار خودمون رو حس کنیم. برای اینکه بهتر بفهمی بزار برات یک مثال بزنم. فرض کن تو یک رادیو داری که فقط موج FM رو می گیره. برای اینکه تو بتونی موج AM رو هم بگیری باید فراکانس رادیوت رو ببری بالاتر. بدن ما هم باعث پایین اومدن فرکانس های روحی ما می شه ... به همین خاطر نمی تونیم جهان ارواح رو حس کنیم. اما پس از مرگ روح به دلیل نبود بدن فراکانس های بالاتری داره و به همین خاطر جهان ارواح رو درک می کنه.
یکی از مواردی که خیلی جالبه اینه که زندگی در این دنیا باعث می شه که روح به طور موقت حافظه خودش رو از دست بده و هنگامی که متولد می شه چیزی توی کله اش نیست! اما پس از مرگ روح دوباره حافظه خودش رو بدست میاره و تمام خاطرات زندگی های گذشته ی خودش و همینطور اسرار زیادی از جهان هستی و علوم ناشناخته رو در حافظه خودش احساس می کنه. البته با کارهایی می شه این حافظه رو در زمان حیات دنیوی به طور موقت بدست آورد و استفاده هایی ازش کرد ... مثلاً می تونید مادر قبلی خودتون در زندگی قبلی دنیوی خودتون رو ببینید و یا اینکه ببینید مثلاً در دوره قبلی زندگی چه شغلی داشتید!
تا حالا به این فکر کردید که چرا بعضی ها معلول به دنیا میان یا به طور ذاتی خصوصیت هایی رو دارند و یا اینکه چرا مثلاً بعضی ها به یک شغلی خیلی علاقه دارن و حس می کنن که اون رو قبلاً تجربه کردند؟
برای تشریح سوال اول می شه گفت که همه ی انسان ها (و در واقع همه ی ارواح انسان ها) در ابتدای آفرینش به صورت یکسان خلق شدند. به مرور زمان و طی زندگی هایی که توی این دنیا داشتند تونستند فرکانس های روحی خودشون رو ارتقا بدن یا کارهایی انجام بدن که موجب پایین اومدن فرکانس (و ارزش) روح اونها بشه. نتایج این کارها در زندگی های بعدی به وضوح مشخص می شه ولی چون روح به سبب تولد در جهان مادی حافظه اش رو از دست داده نمی تونه چیزی رو به خاطر بیاره!
در جواب سوال دوم هم می شه سوابق کاری گذشته روح رو مد نظر قرار داد با این دید که به طور ناخود آگاه بخش های مبهمی از حافظه به شکل القا یا الهام متوجه روح شخص می شه.
همه ی این حرف ها رو زدم تا اینو برات بگم ... دنیای ارواح رو ذهنیت اونها می سازه. همونجور که خدا در قرآن گفته که همه اعمال شما ثبت می شه و من از رگ گردن به شما نزدیک تر هستم و این انسان ها هستند که با اعمال خودشون بهشت و جهنم رو می سازند. در واقع خدا می خواد به ما بگه که این روح شماست که اعمال شما رو ثبت می کنه. یعنی تاثیرات کارهای شما مستقیماً بر روی روح شماست و پس از مرگ ذهن شما برای شما جهنم یا بهشت می سازه! مثلاً کسی که خود کشی کرده چون به مرگ طبیعی نمرده هنوز مقداری با بدنش ارتباط داره. از طرفی می دونه که نمرده (ولی نمی دونه که خود کشی کرده و مرده!). به همین دلیل عذاب می کشه. یعنی مثلاً خورده شدن بدن توسط کرم ها و فاسد شدن و پوسیدن بدن رو حس می کنه ولی کاری نمی تونه بکنه. تا زمانی که زمان مرگ واقعی و طبیعی اون فرا نرسه اون در گیجی مفرط به سر می بره و این عذابش می ده. پس از اینکه زمان مرگ طبیعی اش فرا رسید و فهمید که مرده اینقدر فرکانس های روحیش پایین اومده که ذهن اون برای اون یک جهنم می سازه. اما از آتیش و این جور چیزها خبری نیست ... همش مثل یک رویا می مونه. برای اینکه بتونی جهنم رو حس کنی برات یک مثال می زنم. تا حالا کابوس دیدی؟ از اون کابوس هایی که نمی دونی کجا هستی و دیگران دارن چی کار می کنند. مدام کارهای بد خودت رو می بینی و از یک چیزی که نمی شناسیش فرار می کنی. جهنم درست همون کابوسی هستش که ذهن برای خودش می سازه (از تاثیر کارهای دنیوی که داشته). برای اینکه وخامت ماجرا رو حس کنی تصور کن امشب که خوابیدی ترسناک ترین کابوس زندگی ات رو می بینی و منتظری از خواب بپری و کابوس تموم بشه ... اما خوابی در کار نیست ... تو برای مدت نا معلومی توی اون کابوس می مونی و عذاب می کشی!
تو باید باور بکنی که خدا مهربون تر از اونی هستش که بخواد بنده هاش رو عذاب بده. تو قرآن می خونیم که وقتی از اهل جهنم پرسیده می شه که بدترین عذاب شما چیه (شما از چی عذاب می کشید؟) می گن از اینکه خدا ما رو به حال خودمون رها کرده!
در واقع خدا کسانی رو که گناهکار باشن به حال خودشون رها می کنه تا با جهنمی که برای خودشون ساختند کنار بیان!
و از طرف دیگه می خونیم که خدا ارحم الراحمین هستش. آدم هایی که خوب باشن و ذهن خوبی داشته باشن مدام از طرف خدا کمک هایی می گیرن که باعث می شه زندگی بهتری در جهان ارواح و زندگی های دنیوی دیگه داشته باشند. در ضمن این یادت باشه که توی اون جهان هم مراتبط بالاتری هست که با بالا رفتن فرکانس های روحی از طریق کمک هایی که از طرف اطرافیان زنده برای شما میاد یا از تاثیر کارهای خوب و همین طور از طریق سوال و جواب و در نتیجه بالا رفتن فرکانس می تونید مراتبط بالاتر رو حس کنید.
سوال کردن در جهان ارواح به این شکل هست یک دفعه یک سوال برای شما پیش میاد. پیش اومدن و درجه سوال بر می گرده به اینکه شما توی دنیا دنبال چه چیز هایی بودید و از چه علومی سر در میارید. بلافاصله ارواحی هستند که به شما جواب می دهند. جواب دادند به این صورت هست که از رده بالاتر از شما چیزی به ذهن شما الهام می شه که جواب کامل اون سوال هستش. اما چون فرکانس های شما پایین هست نمی تونید همه جواب رو بفهمید و فقط برخی از اون رو درک می کنید. فکر می کنم تو قرآن از این ارواح به نام ابرار یاد شده.

بازم از اینجور مطالب می نویسم ... البته اگر بخوایید! در ضمن همه اینها تجربیات خودم بود بر اساس تحقیقات و مطالعات فراوان (!!) ...
---------------------
حاشیه : هیچ وقت برای یک مرده گریه نکنید. اگر دوستش دارید این کار رو نکنید. گریه کردن برای مرده باعث می شه که روح اون از سه جهت عذاب ببینه. اول اینکه دچار یک گیجی می شه و فکر می کنه که هنوز زنده هست و همین باعث عدم پیشرفت اون می شه. دوم به این خاطر که حس می کنه از بین عزیزانش رفته در صورتی که هنوز با احوالاتی بهتر داره بین اونها زندگی می کنه و همچنین حس می کنه با عزاداری دارن اون رو فراموش می کنن. سوم هم به این دلیل که فکر می کنه اتفاق بدی افتاده و دیگران براش گریه می کنن.
حاشیه ۲ : تا حالا شده خواب هایی ببینی که اینقدر برات لذت بخش هستند که هیچ وقت نمی خوای ازشون بیدار بشی! بهشت یعنی همون رویای شیرینی که هیچ وقت ازش بیدار نمی شی ...
حاشیه ۳ : مرگ یعنی تولد در جهان روحی و زندگی واقعی. درست مثل کرمی که سر از پیله در میاره و پروانه می شه!
حاشیه ۴ : مرگ برای من مثل خوابی می مونه که بیدار نشدن از اون برام شرینترین چیز دنیاس ...

یک کلمه حرف حساب!

علی: من فکر می کنم آینده یک فوتبالیست می شم!
من: پس فکر نکن!
علی: برای چی؟؟
من: برای اینکه فوتبالیست نشی!

------------
حاشیه: علی داداش کوچیکم هست که ۱۲-۱۳ سالش هست! از اون بچه های باحال (مثل خودم!) که دنیا رو به مسخره می گیره!!
حاشیه ۲: اگر تونستی اصل مطلب رو بگیری کلید موفقیت تمام زندگیت رو پیدا کردی! (این رو من بلافاصله به علی گفتم!)
حاشیه ۳: در کمال نا باوری علی راس ساعت ۱۲ شب چنان برداشت کاملی از این حرف ها کرد که من خودم مونده بودم ... ظاهراً اون هم داره بزرگتر از سن اش فکر می کنه!

آروم برگرد ... خیلی آروم!

بابا لنگ دراز عزیز
سلام! ... امیدوارم که حالتون خوب باشه.
این روزها خیلی سرم شلوغه. تقریباً وقت هیچ کار اضافی رو ندارم و از اونجا که وبلاگ نوشتن رابطه مستقیمی با وقت خالی داره نتیجه این می شه که بنده روز به روز بیشتر شرمنده شما می شم و بار اعتراض های کامنت ها روز به روز بیشتر و بیشتر می شه!
از طرف دیگه (منظورم اون طرفه!!) هیچ سوژه ای هم برای نوشتن ندارم. البته می تونم از اتفاقات روزانه و چه بسا شبانه بنویسم ولی خوندن اونها هیچ سودی برای شما نداره! مثلاً چه اهمیتی داره که من توی روز کی ها رو دیدم و با چه کسایی جلسه داشتم یا اینکه چه شاهکار برنامه نویسی جدیدی انجام دادم! اصلاً شما چیزی از حرف های روزمره من نمی فهمید!
تابستان هم که کم کم داره میاد و من به جای تعطیلات تازه اول کارم هست. فشار کار همون یک ذره مغز (یا به قول علی داداش کوچیکم ... یک ذره گج!!) هم که داشتیم از کار انداخته و فقط از عهده ی کارهای غیر ارادی مثل تنفس و رفع حاجت بر میام!!
خلاصه اینکه هیچ مطلب جالبی برای گفتن نیست!

با احترام
همون آدم همیشگی
-----------------------
حاشیه: البته برای اونهایی که از نزدیک تماس دارند حرف به اندازه کافی هست!
حاشیه ۲: سعی می کنم یک مطلب درست و حسابی توی این چند روز بنویسم ...
حاشیه ۳: شرمنده!